Presenter(s)
Date
نبرد جنسیتی و شوونیسم قومی: آیا به سمت نوعی آشتی ملی حرکت کردهایم؟
ژانت آفاری
تحولات کنونی ایران به سبب حضور قهرمانانۀ زنان و همچنین حضور مردان ایرانی در کنار زنان مبارز فصل جدیدی در تاریخ ایران و تاریخ جنبش جهانی مبارزات زنان باز کرده است. طی بهار عربی در سال ۲۰۱۲، به گفتۀ روزنامهنگار فمینیست مصری، مونا الطحاوی، در مقالۀ ”چرا آنها از ما نفرت دارند؟ جنگ واقعی علیه زنان در خاورمیانه،“ مردان مصری حتی در بحبوحۀ پیشبرد انقلاب نیز نگرشی ضدزن داشتند. همچنین، در افغانستان امروزی که رژیم بیرحم طالبان زنان را از حقوق انسانیشان محروم کرده است، این امر شایان توجه است که مردان فقط از دور بر آنچه واقع میشود نظارهگرانی منفعلاند. اما در جنبش کنونی ایران، تصویر متفاوتی از مردانی را شاهدیم که از طبقات اجتماعی متفاوت و با گرایشهای مختلف قومی به اعتراضاتی پیوستند که با اعتراض به مسئلۀ حجاب اجباری زنان آغاز شده بود.
تحول در ملیگرایی و حقوق زنان در ایران سدۀ بیستم از بطن انقلاب مشروطه زاده شد که پیامش پذیرش مدرنیته، ایجاد دموکراسی و کاستن از اختیارات شاه و مذهبیون بود. افزایش دسترسی زنان به آموزش، حضور آنان در فضاهای عمومی و نیز پذیرش نمایندگانی از بین اقوام متفاوت و ادیان متفاوت در مجلس شورای ملی در هستۀ اصلی دموکراسی مطلوب مشروطهخواهان قرار داشت. با این همه، دیری نپایید که افرادی چون شیخ فضلالله نوری به این سبب از صف مشروطهخواهان جدا شدند که، به بیان آنها، مشروطه به سوی انحراف جنسیتی و دینی حرکت میکرد.
ظهور سلسلۀ پهلوی در دورهای واقع شد که در آن، طبقۀ متوسط باسواد پدیدار شد و توجه به جنسیت در حقوق زنان اهمیت بیشتری یافت. مشروطهخواهان همچنان درصدد برقراری مدرنیته و دموکراسی در ایران بودند، اما تحت سلطۀ رضاشاه دستیابی به مهم اول امکانپذیر نبود و در نتیجه اینان به هدف دوم بسنده کردند. نتیجۀ همکاری رضاشاه و مشروطهخواهان موجب افزایش علاقۀ ایرانیان به علم و حمایت از گسترش آن بود که خود به کمرنگ شدن نقش مذهبیون در جامعه انجامید. همچنین، اصلاحات آموزشی و قضایی رضاشاه به تفکیک جنسیتی نهادینهشده و تبعیض علیه اقلیتهای دینی پایان داد، هرچند گونۀ جدیدی از ملیگرایی را به ملت ایران تحمیل کرد که در تقابل آشکار با ملیگرایی مردمی برخاسته از انقلاب مشروطه بود.
یکی از مهمترین اصلاحات دورۀ رضاشاه کشف حجاب اجباری و پایان دادن به رسم بچهبازی در ملأ عام بود. واکنش مردم به کشف حجاب یکدست نبود، چرا که طبقۀ متوسط جدید، مانند معلمان و داروسازان، آن را پذیرفتند اما طبقۀ متوسط سنتی، چون ملایان و تجار، در واکنش به این امر فعالیت زنان و دخترانشان را محدودتر و از حضور آنها در مکانهای عمومی جلوگیری کردند.
در سال 1941 و با اشغال ایران به دست متفقین، محمدرضا پهلوی جانشین پدرش شد. حضور متفقین باعث تضعیف دولت خودکامه و تمامیتخواه شد و برای اولینبار پس از مشروطه، مطبوعات نسبتاً آزاد و احزاب و اصناف سیاسی متفاوت سر برآوردند. احزاب چپ توده و سوسیال دموکرات روحیۀ برابری و برادری بیسابقهای را در بین گروههای قومی و اجتماعی متفاوت رواج دادند. همچنین، نسل جدیدی از زنان جوان شهری با گرایشهای دینی و قومی متعدد عضو این احزاب شدند و برای احقاق حقوق زنان کوشیدند.
در سال ۱۹۵۱، ایران در خاورمیانه اولین کشوری بود که صنعت نفت خود را ملی کرد. دو سال بعد و طی کودتایی محمد مصدق سرنگون شد و محمدرضا پهلوی که به مطالبات ایالات متحده و بریتانیا گردن مینهاد به قدرت بازگردانده شد. در سالهای ۱۹۵۱ و 1952، مسئلۀ اعطای حق رأی به زنان و موضعگیری دموکراتیک مصدق نسبت به اقلیتهای مذهبی ایران در جبهۀ ملی شکاف ایجاد کرد. با بازگشت محمدرضاشاه به قدرت، پروژۀ مدرنیزاسیون اقتدارگرا از سر گرفته شد که اصلاحات جنسیتی را نیز شامل میشد. این اصلاحات اثر نمادین برجستهای داشتند و رفتهرفته نمادهای مدرنیزاسیون به فضاهای عمومی شهری و مطبوعات نفوذ پیدا کردند. اشاعۀ فرهنگ سینمارَوی در اواخر دهۀ ۱۹۶۰ و چاپ تصویر زنان همراه با لباسهای بدننما و ژستهای تحریکآمیز تصویری از سبک زندگی غربی را نشان میداد.
علاوه بر ملایان که از وضعیت نمایش تصویر نیمهلخت بدن زنان ناراضی بودند، نیروهای چپگرا و ملیگرایان عرفی نیز از این روند ناراحت بودند. این موضوع که رژیم تحولات نقشهای جنسیتی را در قالب گفتمان نزدیکی هرچه بیشتر به غرب مطرح میکرد، بیشتر باعث شد نیروهای چپگرا و ملیگرایان عرفی در آخر به صف ملایان، و به عبارتی مخالفان، بپیوندند.
نتیجۀ ائتلاف ضد شاه بین چپهای ضد استکبار و استعمار با ملیگرایان و اسلامگرایان محافظهکار بر سر مسائل جنسی و جنسیتی و حقوق اقلیتهای مذهبی به روی کار آمدن انقلاب اسلامی، حکومتی دینی و نوعی ملیگرایی شیعی انجامید که زنها و اقلیتها را به شهروندان درجه دو تقلیل میداد. عقبگرد حقوق زنان با حجاب اجباری آغاز شد و تا آنجا پیش رفت که زنانی که به رابطۀ پیش از ازدواج یا خارج از ازدواج متهم میشدند، زندانی یا سنگسار میشدند. همچنان که با پایان دادن به رسم بچهبازی در دورۀ رضاشاه همۀ گونههای همجنسگرایی نیز طرد و غیر اخلاقی نگریسته شد، بعد از انقلاب نیز حقوق همجنسگرایان سرکوب شد و آنان نیز سرنوشتی مشابه زنان داشتند.
حکومت جمهوری اسلامی آتش جنگ بین دو جنس را شعلهورتر کرد و مردان بعد از انقلاب به طلاق و چندهمسری روی آوردند. در همین زمان بود که شوونیسم قومی و بدرفتاری با کردها و بلوچهای سنی نیز، که از دید دولت جداییطلب و خطرناک دیده میشدند، در دستور کار قرار گرفت. این اقدامات منجر به مهاجرت خیل بسیاری از ایرانیان به خارج شد و بهائیان نیز از حضور در دانشگاهها محروم شدند.
حکومتی که در اوایل دهۀ ۱۹۸۰ به سیاستهای کنترل جمعیت روی خوش نشان نمیداد، در اواخر همین دهه تغییر مسیر داد و برنامههای تنظیم خانواده را بنیاد نهاد، چرا که نمیتوانست پاسخگوی فشار اقتصادی افزایش جمعیت باشد. نتایج برنامههایی که برای باسواد کردن زنان روستایی صورت میگرفتند بسیار مثبت بود. در زمانی کمتر از عمر یک نسل، نوعی گذار جمعیتی منحصر به فرد به وقوع پیوست و میزان باروری کاهشی چشمگیر یافت. در نتیجۀ این کاهش جمعیت، سن ازدواج بالا رفت، تعداد ازدواجهای رسمی کاهش یافت و ازدواج موقت و سفید افزایش پیدا کرد. یکی از نتایج غیرمنتظرۀ این تغییرات این بود که تحول عظیمی در ماهیت ازدواج و روابط بین دو جنس پدید آورد.
بهرغم تلاشهای جمهوری اسلامی برای عقب نگه داشتن زنان، هنجارهای جنسیتی بر اثر تماس با دنیای بینالمللی دچار تحول شد. با کاهش میزان زاد و ولد، واکسیناسیون همگانی و دسترسی به بهداشت بهتر، امید به زندگی افزایش یافت. لازم به ذکر است که داشتن فرزند کمتر با تفکر جهادی کاملاً در تضاد است. به سبب این تحولات، انتظارات زنان از ازدواج تغییر کرد و این شیوۀ تفکر، که در دورۀ پهلوی در مناطق شهری شروع به رواج یافته بود، به شدت گسترش یافت.
جمهوری اسلامی به شکلی ناخواسته نهضت پدرسالاری را ضعیف کرد و خود تبدیل به نظامی پدرسالار شد. علیرغم تلاشهای جمهوری اسلامی برای برگرداندن زمان به گذشته، در دو دهه اخیر روابط بین جنسها شدیداً متحول شده است. میانگین سن ازدواج دخترها بالا رفته و قرار و مدارهای عاشقانه بین افراد به منزلۀ بخشی از زندگی پذیرفته شده است. زنان و مردان در مناطق روستایی، حتی آنان که در نیروهای شبهنظامی رژیم فعالیت میکنند، به علت اینکه از مزایای اجتماعی و اقتصادی فراوانی بهرهمند میشوند، دیگر نیازمند لطف و محبت و اجازه پدر برای ازدواج نیستند.
با از راه رسیدن دهۀ دوم سدۀ بیستویکم، ازدواجهای تحمیلی و ازدواج با فردی از اقوام نزدیک حتی در میان جوامع قبایلی و روستایی نیز اعتبار و اهمیت گذشته را ندارد. ازدواج صرفاً نهادی برای تولید نسل نیست و زوجین انتظار روابطی همراه با تفاهم و صمیمیت جنسی بیشتر دارند. وجود چنین تغییراتی چهرۀ ایران را از منظر مسائل جنسی متحول کرده و به نحو بسزایی در پیدایی اتفاق نظری تأثیر داشته است که اکنون زنان و مردان در مبارزۀ خود برای تغییر جامعۀ ایران به آن دست یافتهاند.
مبارزۀ زنان در راه کسب استقلال در امور جنسی و مبارزۀ آنان در خیابان با هم پیوستگی دارند. در این فرایند، طرفداران حقوق زن در ایران آیینها و تابوهای چندسالۀ جنسی و جنسیتی را شکسته و به کسب اعتبار و احترام در جامعه نائل شدهاند. این تحولات بسیاری از زنان را از بند مفاهیمی چون نجابت، و حفظ شئونات و آداب رهانیده و امکان نقشآفرینی آنها را در مقام رهبران جنبشهای تسلیمناپذیر عمومی علیه رژیم تمامیتخواه فراهم آورده است. مفاهیمی که زنان را به اسارت خود در میآورد، همان ارزشهایی هستند که جمهوری اسلامی مشروعیتش را بر پایۀ آنها بنیاد نهاده است.
برای جلوگیری از فعالیت زنان ایران و برگرداندن آنها به زندگی سنتی که حول زایمانهای متعدد و بچهداری دور میزند، حکومت در پاییز گذشته با بیرحمی حق سقط جنین و کنترل زاد و ولد را از قوانین حذف کرد تا زنان را تضعیف و از حضور آنها در عرصۀ عمومی جلوگیری کند.
سیاستهای سختگیرانۀ رژیم دربارۀ اقلیتها و جنسها برای حکومت سرپوشی بر فساد اقتصادی است تا سلطهطلبی نظام شیعه را در منطقه ادامه دهد. اما جامعۀ ایران تغییر کرده است. جنگ بر سر مسائل جنسیتی دیگر به شدت و حدت قبل از انقلاب نیست. گفتمان نخنمای جمهوری اسلامی، که خود را مدافع اخلاق جنسی و حفظ حریم مرزی ایران شیعه در برابر سنیها اعلام میکند، دیگر در میان اکثر مردم خریداری ندارد و درست به همین سبب است که رژیم نسبت به مناطق دیگر کشور کثیری از مردم را در کردستان و بلوچستان مورد حمله قرار داده تا مگر گروههای جداییخواه و خشونتطلب را تشویق کند و توجیهی برای اضمحلال جنبش ملی ایران دستوپا کند.
آیا انقلابی که اکنون در ایران در حال شکلگیری است به معنای پایان یافتن جنگهای جنسیتی و شوونیسم قومی در ایران خواهد بود؟ خیر. حتی اگر انقلاب کنونی پیروز شود، موانع فراوانی را باید از سر راه بازیابی حقوق جنسی و جنسیتی و تبعیض قومی برداشت. با این حال، در چند ماه گذشته، نبرد قهرمانانۀ جوانان ایران نشان میدهد که ملیگرایی سوسیالدموکرات ۱۲۰ سال پس از انقلاب مشروطه احیا شده و همۀ نیروهای اجتماعی را به شکلی بیسابقه با هم متحد ساخته است. این جنبش به دنبال بازیابی جایگاه بهحق خود در سیاست ایران است. یکی از راههایی که میتوان از راه دور و در غربت از این جنبش حمایت کرد، یادآوری تاریخ طولانی و مشروعیت آن در سیاست ایران است.